مطالب مرتبط:
فیلم| ماجرای هدیه متفاوت شهید حاج قاسم سلیمانی به شهید پورجعفری و همسرش
پیشروی روسیه در جبهه شمال و بازی سرزنش اوکراین
بر اثر واژگونی یک دستگاه تریلی در محور سرخه_آرادان راننده جان باخت
رشیدی کوچی: جبهه ی تندرو در مجلس دوازدهم تقویت خواهد شد/ مشارکت 8 درصدی از 92 درصد بزرگتر شده!/ طرح صیانت در روز آخر مطرح نخواهد شد
راننده و موزع - آقا
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
سه شنبه، 25 اردیبهشت 1403 ساعت 13:302024-05-14سياسي

ماجرای عصبانیت شهید باکری از یک راننده در جبهه


«اگه تو این قدر که منو بزرگ تصور می کنی، به بزرگی شهدا و خون اونا احترام می گذاشتی، هیچ وقت این کار رو با اون والورها نمی کردی که حالا بخوای به من التماس کنی.

- آقا مهدی گفت: اگه تو این قدر که منو بزرگ تصور می کنی، به بزرگی شهدا و خون اونا احترام می گذاشتی، هیچ وقت این کار رو با اون والورها نمی کردی که حالا بخوای به من التماس کنی.

به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، به نقل از جهان نیوز: راننده کمپرسی چند تا والور اضافی پشت ماشینش را که جا مانده بود، پیچانده بود.

آقا مهدی خیلی عصبانی شده بود، گفت: راننده رو بیاریدش پیش من.

وقتی راننده را آوردم.

بدون هیچ مقدمه ای سر او فریاد زد: هیچ میدونی چی کار کردی، مؤمن خدا؟ دستش را بلند کرد که توی گوش او بزند، اما خشمش را فرو خورد و گفت: میدونی این کار تو یعنی چی؟ یعنی پا گذاشتن روی خون شهدا! راننده گفت: شرمنده ام.

آقا مهدی گفت: برای چی شرمنده من هستی؟ من چی کاره ام که تو باید شرمنده من باشی؟ شرمنده شهدا باش.

راننده گفت: بزرگی کن و منو ببخش.

ان شاءالله دیگه از این حادثه ها پیش نمیآد.

آقا مهدی گفت: اگه تو این قدر که منو بزرگ تصور میکنی، به بزرگی شهدا و خون اونا احترام میذاشتی، هیچ وقت این کار رو با اون والورها نمی کردی که حالا بخوای به من التماس کنی.


برچسب ها: راننده - بزرگ - شهدا - مهدی - احترام - کردی - عصبانی
آخرین اخبار سرویس:

ماجرای عصبانیت شهید باکری از یک راننده در جبهه

ماجرای عصبانیت شهید باکری از یک راننده در جبهه