پرده دهم/ روز واقعه: سوید بن عمرو خثعمی؛ من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رودزیر پیکر کشته شدگان سپاه عمر بن سعد مدفون بودم اما گوشم صدای سرورم حسین را می شنید، سرم را به آرامی تکان دادم تا بلکه دستی که بر صورتم افتاده بود را کنار زده و چهره ی مبارکش را ببینم، - خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: من آخرین نفر از اصحاب بودم که به میدان شتافت؛ شمشیر کشیده می تاختم و حزب شیاطین را از دم تیغ می گذراندم؛ تیری در سینه، تیری در پا و تیری در دست که شمشیر را از کفم به در برد؛ نفس هایم به شماره افتاده بود، آنقدر که با گفتن هر کلمه ای، زخمی از تنم سر باز می کرد و خون فواره می زد، تا اینکه چشمانم سیاهی رفت و در حالی که مردی کوفی در تقلا بود تا شمشیر از دستم بکشد، به صورت، روی زمین افتادم. راوی: سوید که از شدت زخم ها از هوش رفته بود چونان مردگان در میان کشتگان، به صورت روی زمین افتاد و سپاهیان عمر بن سعد که او را مُرده انگاشتند به سوی مردان بنی هاشم که به میدان می تاختند یورش آوردند و پس از ساعت ها جنگ تن به تن، در حالی که در آن صحرای مخوف کسی جز آن ها و امام حسین (ع) باقی نمانده بود لختی درنگ کردند؛ چشمان سوید آرام، باز و بسته می شد. فرزند شیر خدا زیر پیکر کشته شدگان سپاه عمر بن سعد مدفون بودم اما گوشم صدای سرورم حسین را می شنید، سرم را به آرامی تکان دادم تا بلکه دستی که بر صورتم افتاده بود را کنار زده و چهره ی مبارکش را ببینم، و برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |